از غفلت بپرهیزید که از تباهی حسّ است . [امام علی علیه السلام]
 
شنبه 92 مهر 27 , ساعت 4:34 عصر


ماجرای فیلم داستان غرق شدن تایتانیک، بزرگ‌ترین کشتی زمان خود است. فیلمنامه تایتانیک آمیزه‌ای از واقعیت و افسانه‌است. برخی شخصیت‌های این فیلم در کشتی تایتانیک حضور نداشته‌اند. همچنین برخی صحنه‌های به تصویر کشیده شده در فیلم نیز وجود خارجی ندارند.
تایتانیک (به انگلیسی: Titanic) فیلمی حماسی-عاشقانه به نویسندگی و کارگردانی جیمز کامرون ساخته شده در سال 1997 کمپانی‌های پارامونت پیکچرز و فاکس قرن بیستم است.
===
ماجرای فیلم داستان غرق شدن تایتانیک، بزرگ‌ترین کشتی زمان خود است. فیلمنامه تایتانیک آمیزه‌ای از واقعیت و افسانه‌است. برخی شخصیت‌های این فیلم در کشتی تایتانیک حضور نداشته‌اند. همچنین برخی صحنه‌های به تصویر کشیده شده در فیلم نیز وجود خارجی ندارند.
===
بسیاری از منتقدان این فیلم را ستوده‌اند و آن را در زمره برترین فیلمهای تاریخ سینمای جهان قرار داده‌اند. این فیلم به همراه بن هور و ارباب حلقه‌ها: بازگشت شاه دارای 11 جایزه اسکار است. از لحاظ فروش نیز این فیلم یک پدیده بود و در سال 1997 با 1?8 میلیارد دلار فروش به عنوان پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای جهان در زمان خود شد. در حال حاضر این فیلم بعد از فیلم آواتار (فیلمی دیگر از همین کارگردان) دومین فیلم پرفروش تاریخ سینمای جهان است.



شنبه 92 مهر 27 , ساعت 4:20 عصر

آدم های ساده را دوست دارم!
همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند…
همان ها که برای همه لبخند دارند…
همان ها که همیشه هستند،
برای همه هستند
آدم های ساده را باید
مثل یک تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد؛
عمرشان کوتاه است!!!
بس که هر کسی از راه می رسد
یا ازشان سوء استفاده می کند!
یا زمینشان می زند
یا درس ساده نبودن بهشان می دهد
آدم های ساده را دوست دارم
بوی ناب “ آدم ” می دهند…................…
 


شنبه 92 مهر 27 , ساعت 4:8 عصر

اینم به خاطر امیر محمد.....
ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم
درره عشق جگردار تر از صد مردیم
هر زمان نام خمینی به سر افتد مارا
دور سید علی خامنه ای میگردیم




شنبه 92 مهر 27 , ساعت 3:54 عصر


http://www.8pic.ir/images/74797138441259777131.jpg



.

شنبه 92 مهر 27 , ساعت 3:41 عصر




Winter_Persian-Star.org_03.jpg

برفی سنگین را آرزو دارم در صبح یک روز تعطیل ...

برفی که گنجشکان را به حیاط خانه بکشاند

من پرده را کنار بزنم

زنی زیبا را ببینم

که از پیاده رو می گذرد

با لبخندی آرام بر لبانش

و دسته ای گنجشک که از سینه اش بلند می شود ...
*
فکر می کنم

شهر به سمتی که او می رود

سنگین شده باشد!




<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ