سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دنیا پس از سرکشى روى به ما نهد ، چون ماده شتر بدخو که به بچه خود مهربان بود ، سپس این آیه را خواند « و مى‏خواهیم بر آنان که مردم ناتوانشان شمرده‏اند منّت نهیم و آنان را امامان و وارثان گردانیم . » [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 92 مهر 3 , ساعت 4:24 عصر

واسه دانلودآهنگ خیلی باحال سامی بیگی اینجا کلیک کنین.آهنگش خیلی

خشگله دانلود نکنی ضرر کردی



چهارشنبه 92 مهر 3 , ساعت 4:9 عصر

دوشنبه = اول مهر = روز خوب برای من 

دوشنبه که شروع سال تحصیلی باشه خیلی خیلی خوب بود 

خوشم اومد 

زنگ اول ادبیات و فقط حدود 15 دقیقه حرف زدن معلم و گرفتن دو درس در روز اول :(‌ ولی خیلی خوبه 

فعلا که از هیچ درسی متنفر نیستم  و فقط کمی ساعتاش خسته ام میکنه 

4 تا زنگ 90 دقیقه ای داریم ...

زنگ دوم ، زیست ، دوباره چند دقیقه معرفی و حرف و بعد گرفتن تقریبا نصف درس اول ...

خوبه ... زیستش جالبه معلممونم که خیلی خوبه

زنگ سوم ریاضی ... خیلی خوبه ... خیلی این معلممونو دوس دارم عالیه ... یعنی فوق العاده درس میده ( بچه هایی که میدونن یه چیزی تو مایه های الهی یه ذره بهتر :دی‌)

پرسش دو سوال وحل دو سوال پای تخته ... 

زنگ اخر زبان فارسی ... گرفتن درس اول ...

اینو همین طوری نوشتم 

ولی در کل خیلی از مدرسمون خوشم اومده بد جوووووووووووووووووووررررررررررر

یعنی من عاشق بچه های این مدرسه ام ... ادم فکر میکنه صدساله باهاشون بودی و دوستِ صمیمیتن ...

خیلی خاکی و خودمونی ...

من که خیلی باهاشون حال میکنم .... 

فعلا اوضاع درس خوبه ...

شنبه یه امتحان جامع مهم داریم که باید خیلی خوب بدم که ضایع نشم ...

مشاورمون خانوم طباطبایی ... خوبه ( هرچی هست از کیانژاد خیلی بهتره ) 

زنگ زده مامانم بیاد مدرسه ... ( البته بگم هیچ کاری نکردم ... ) 

معاونمون روشن بین  ، خوبه  ، بداخلاق و خیل جدی ،  در عن حال مهربون و دلسوز ، ولی اگه عصبانی بشه 

دیگه فاتحه و الصلوات ... ( نرگس میدونه من چی میگم )‌

امروز ورزش داشتیم 

و من طبق معمول والیبال رو انتخاب کردم ... 

این که توی تیم بودم و حتی استانم رفتم برام ه امتیاز شد که دوباره توی تیم شرکت کنم ...

سالنش اصلا بزرگ و خوب نیست ولی همونم غنیمته ...

یار والیبال پیدا کردم ... حیف که زنگ تفریح ها نمیشه بازی کرد 

و بازم امسال گروه برین داریم ... یعنی گروه بِـــــــــــــــــررررررررررررریــــــــــــــــــن ها ...


هرچی که هست با تمام مشکلات و سختی هاش و بدی و خوبی هاش 

خیلی خوشم اومده و میخوام جدا جدا درس بخونم که ایشالا موفق بشم ...

و امـــــــــیــــــــــــــــدوارم که شما از منم موفقتر باشید 

و درس مدرسه ی جدید و ادمای جدید 

خیلی خیلی بهتون خوش بگذره ...

همه چی عالی

 و حال ِ من زا همیشه 

عــــــــــــــــــــــآاااااااااااااااااااالــــــــــــــــــــــــــــیـــــــــــــــــــــ تر




چهارشنبه 92 مهر 3 , ساعت 3:53 عصر

سلام امروز میخوام خاطره ی امروزم رو بگم،امروز ساعت7 رسیدم مدرسه و بعد از تحمل کردن پله های 

خسته کننده(>_<) بالاخره رسیدم به کلاس و وارد شدم،هیچ کس نبود جز دو نفر و موقعی که کیفم رو گذاشتم رو صندلی 
یه مرتبه محیا وارد شد و پرید تو بغلم(???)،بعد از چند دقیقه همه رفتیم سر صف،صف خیلی خسته 

کننده بود (>_<) وقتی صف تموم شد رفتیم تو کلاس یه کی دیگه از دوستام به نام مرجان تازه رسید و معلم حرفه و فن  بعد وارد شد معلم خیلی مهربونه(???) 

 با اینکه تا حالا معلم ما نبوده ولی خیلی مهربون،منظورم از این که معلممون نبوده نه این که تو مدرسمون 
بقیه ماجرا در ادامه:)




چهارشنبه 92 مهر 3 , ساعت 3:35 عصر

سلام دوستای خوبم:

چی شد؟؟؟؟!!!

چی میگه؟؟؟!!!!!!!!!!

قضه چیه؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!

جریان چیه؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!

نظر و لبخند یادتون نره!



چهارشنبه 92 مهر 3 , ساعت 3:20 عصر

دانلود عکس های عاشقانه از دختران تنها

 

لُـطفـاً هِـے نَپـُـرس دِلتَـنگے  چِـہ مَـعنے دآرَد ؟

  دِلتَـنگے  مَـعنے نَــدآرَد ...!!

  دَرد  دآرَد...!! 



<   <<   71   72   73   74   75   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ