گشته عالم غرق ماتم در عزاى
جوادالائمه
کرده زهرا ناله بر پا از براى جوادالائمه
یوسف زهرا به سن نوجوانى گشته مسموم
مى دهد جان در میان حجره ى در
بسته مظلوم
در بهار زندگى از عمر خود گردیده محروم
رفته از هوش گشته خاموش ناله هاى جوادالائمه
آه و واویلا که آخر همسر ناقابل او
آن همه لطف و محبت دید و آمد قاتل او
از شرار آتش زهر شعله ها زد بر دل او
با چنان زهر قاتل شد سزاى جوادالائمه
فاطمه اولاد خود را در بلا پیوسته بنگر
یوسف را کام عطشان با دل بشکسته بنگر
قتله گاهش را میان حجره در بسته بنگر
شد ز بیداد شهر بغداد کربلاى جوادالائمه
همچو جدش تشنه لب در بین حجره دست و پا زد
از براى قطره آبى قاتل خود را صدا زد
هر کنیزى ناله بر مظلومى ابن الرضا زد
شیون از خاک شد بر افلاک در سراى جوادالائمه
می سوزد از غم قلب کبابم مسموم کینه اندر شبابم
از غمم خون دل اهل ولا شد
دیده گریان این ماتم رضا شد
غریبم غریبم ابن الرضایم
در بین حجره در پیچ وتابم لبخند قاتل گشته جوابم
جان دهم عاقبت با کام عطشان
بین شادی همسر و کنیزان
غریبم غریبم ابن الرضایم
گسسته از زهر بین تاروپودم ابن الرضا وارباب جودم
طایر قدسم وافتاده در دام
جسم بی جان من افتاده بر بام
غریبم غریبم ابن الرضایم
لیست کل یادداشت های این وبلاگ