پنج شنبه 92 مهر 18 , ساعت 3:53 عصر
خوشحالم کسی پیدا شد که توانستم
غرورم را ارزانی یک لحظه نگاهش کنم
غروری که برایم همه چیز بود
خوشحالم که فهمیدم
هنوز هم انسان هایی هستند با نگاهی
از جنس نگاه تو...
نگاهی که غرور را به زانو در می آورد...
شاید به قول پدرم خودخواه و جاه طلب باشم
اما...
این روزها از خدا هیچ نمی خواهم
جز نگاه همیشگی تو
نوشته شده توسط زهرا | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ