برادر یکی از دوستام یه کتابی بهم داد که بخونم. اولش کلی ذوق که یه بالاخره یه آدم فرهیخته تو دوروبریام پیدا شد...
بعدا فهمیدم که کتاب فوق الذکر رو دست ناشر محترم باد کرده. به هر حال دندون است پیش کشی رو که نمیشمرن. یه کتابی بود در باره تهران قدیم،از اون کتابا که یه سری قرارداد نا نوشته دارن. مثل یه سری فحش و چارواداری به اهل قجر و پهلوی. چنگی به دل نمیزد. ولی از حق نگذریم عکسای جالب و گویایی داشت.
عکسایی در باره آداب و رسوم،لباس، معماری و...
و قحطی. گویا تو طهران قحطی میاد و خیلیا از گرسنگی میمیرن. عکسای تکان دهنده ای بودن.
بگذریم. داشتم به این فکر میکردم اگه به یه راهی عکسایی الان تهران به دست مردم طهران برسه چه فکری به سرشون میزنه. آیا دیوونه نمیشن از این همه تبعیض تاریخی؟
شاید. شایدم نه. ولی یه موضوعی که مطمئنم بهش اصلا فکر نمیکنن اینه که زیر این پوسته تمدن و پیشرفت و جادویی الکتریسیته و امپراطوری شرکتای موبایل و ماشین و ساختمونای چند صد متری بانک ها مردم هنوز هم گرسنه هستن. گرسنگی مثل ژن های نهفته به ما به ارث رسیده. فقط زیر این همه رنگ و لعاب قایم شده. مردم طهران اگه عکسای مارو ببینن هیچ وقت به عمق درد ما پی نمیبرن.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ