Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
/*
/*]]>*/
/* Style Definitions */
table.MsoNormalTable
{mso-style-name:"جدول عادی";
mso-style-parent:"";
line-height:115%;
font-size:11.0pt;
font-family:"Corbel","sans-serif";}
یادآن روزی که من ، هم آن
صنوبرداشتم دیده خودرا به رخسارش،منّور داشتم
گـاه چندی میشدم محروم، از دیدار او از فراقش غصه بر دل، دیده ی تر داشتم
روزها بگذشت مارا، دلخوشی دیگرنبود غیر آن ساعت که درکویش، برابر داشتم
درخیـالش من اگرسررا، بزانومی زدم دل درین سـودا که این حالـت، مکّرر داشتم
دیدنش چون آب شورو،تشنه محتاج آب هرچه می نوشیدم ازآن، میل دیگر داشتم
گـاه درفکروخیال، اورا تصوّرکردمی زاشتیاقش روزشـب من، حال دیگرداشتم
گاه دزدانه سرکویش، گذر می کردمی یک نـظر از دور یا نـزدیک، در سرداشتم
یک نسیم ازجعداودرخاطر،من میوزید حالت بوی خوشی چون ،مشک وعنبر داشتم
حالـت مـمتـاز مجـنون
ومقـابـل لیلی ام گاهی ازمجنون
فـزون ،من دیده ی تر داشتم
لیست کل یادداشت های این وبلاگ