شنبه 92 مهر 27 , ساعت 1:43 عصر
از مکافات عمل غافل مشو
مردی
با زن خود بر سر سفره نشسته بود.میان سفره مرغی بریان نهاده بودند.سائلی
به در خانهی آنها آمده درخواست کمک کرد.صاحبخانه از جای حرکت نموده او
را با عصبانیّت دور کرد.مدّتی گذشت آن مرد فقیر شد.به واسطهی تنگدستی
زوجهی خود را طلاق داد،زن شوهر دیگری اختیار کرد.اتّفاقاً باز روزی با
شوهر بر سر سفرهای نشسته بودند و مرغ بریانی هم وجود داشت.فقیری بر در
خانه آمد.شوهرش گفت:خوبست همین مرغ را به فقیر بدهی،زن مرغ را برداشت و به
درب خانه رفت و به فقیر داد.وقتی که بازگشت شوهر متوجّه شد زن گریه
میکند،سبب گریه را پرسید.گفت آن فقیر شوهر سابقم بود.حکایت آزردن و کمک
نکردن به سائل را برایش شرح داد.شوهرش گفت:به خدا سوگند من همان سائلم که
به در خانهی شما آمدم و آن مرد مرا رنجانید
نوشته شده توسط زهرا | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ