سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یا دانشمند باش یا دانشجو یا شنونده و یا دوستدار و پنجمی مباش که هلاک می گردی . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
شنبه 92 مهر 20 , ساعت 11:48 صبح

برادر یکی از دوستام یه کتابی بهم داد که بخونم. اولش کلی ذوق که یه بالاخره یه آدم فرهیخته تو دوروبریام پیدا شد...

بعدا فهمیدم که کتاب فوق الذکر رو دست ناشر محترم باد کرده. به هر حال دندون است پیش کشی رو که نمیشمرن. یه کتابی بود در باره تهران قدیم،از اون کتابا که یه سری قرارداد نا نوشته دارن. مثل یه سری فحش و چارواداری به اهل قجر و پهلوی. چنگی به دل نمیزد. ولی از حق نگذریم عکسای جالب و گویایی داشت.

عکسایی در باره آداب و رسوم،لباس، معماری و...

و قحطی. گویا تو طهران قحطی میاد و خیلیا از گرسنگی میمیرن. عکسای تکان دهنده ای بودن.

بگذریم. داشتم به این فکر میکردم اگه به یه راهی عکسایی الان تهران به دست مردم طهران برسه چه فکری به سرشون میزنه. آیا دیوونه نمیشن از این همه تبعیض تاریخی؟

 شاید. شایدم نه. ولی یه موضوعی که مطمئنم بهش اصلا فکر نمیکنن اینه که زیر این پوسته تمدن و پیشرفت و جادویی الکتریسیته و امپراطوری شرکتای موبایل و ماشین و ساختمونای چند صد متری بانک ها مردم هنوز هم گرسنه هستن. گرسنگی مثل ژن های نهفته  به ما به ارث رسیده. فقط زیر این همه رنگ و لعاب قایم شده. مردم طهران اگه عکسای مارو ببینن هیچ وقت به عمق درد ما پی نمیبرن.



شنبه 92 مهر 20 , ساعت 11:21 صبح


یا امام محمد باقر(ع)



شنبه 92 مهر 20 , ساعت 10:59 صبح


هوالحاسب

سلام آقاجان...
بدجور گیر افتاده ام...
میشه امشب بیای باهم یه حساب کتاب بکنیم؟ آقاجان دیدی آدم خالی میشه، اون شکلی هستم...
یه نوک پا بیا و برو،‌ نمی گم که بیا و بمون،‌ یه لحظه بیا تا حساب هام رو پیشت بکنم و برو... صاحب امور مگه نیستی؟هستی یا نه؟ خوب بیا و به امورم برس که بدجور منعکس شدم، آویزون آویزونم...
دعام کن مولا و بیا...
امشب... ساعت 12... منتظرت نشستم...



شنبه 92 مهر 20 , ساعت 10:33 صبح



20مهرماه، روز بزرگداشت حافظ
خواجه
شمس الدین محمد شیرازی شاعر و حافظ قرآن، متخلص به حافظ و معروف به لسان
الغیب از بزرگترین شاعران غزل سرای ایران و جهان به شمار می رود. حافظ را
نمی توان از سنخ شاعران تک بعدی و تک ساحتی محسوب و تفکر شاعرانه اش را
تنها به یک وجه خالص تفسیر و تاویل کرد.
شعر حافظ دارای ابعاد گوناگون و متنوع سرشار از راز و رمز و پرسش از حقیقت هستی است.
صبحدم از عرش می آمد خروشی، عشق گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند




شنبه 92 مهر 20 , ساعت 10:11 صبح

بلانسبت شما خوانندگان ارزشمند و گرامی? یه تفکر اشتباه تو ایران جان گرفته به این صورت که اگر گاو باشی و خودت را بزنی به اون راه خیلی زرنگ هستی. خیلی وقتها هم فرهنگ رفته سراغ عکسش که اگر گرگ باشی و پدره مردم را درآری خیلی زرنگی و بردی.

هر دو گاو و گرگ هدفشون فرار کردن از این هست که بابت بدست آورد خواسته هامون نمی خوایم هزینه اش را بدیم.

هر دو نشان از نوعی جهل داره که سود کوتاه مدت بهتر از سود بلند مدت است.

من سرنوشت زندگی گرگی را نمیدونم فقط چیزی که تو زندگی میدونم اینه که آدمها همان کاری را با دیگران میکنند که دارند با خودشون میکنند یعنی خودشونم دارند مثل گرگ خودشون را پاره پاره میکنند و پدری از خودشون در میارند که نگو اما براشون عادی شده یعنی طعم زندگی معمولی را نچشیدند که بفهمند زندگی گرگی چقدر درآوره.

بهرحال این سرنوشت زندگی گاوی هست: لطفا در عکس اول به اون گاوهایی که زنده هستند نگاه کنید ببینید چطور دارند به دوستشون نگاه میکنند؟ من فکر میکنم هر وقت آدم خودش را به نفهمی میزنه و گاوبازی در میاره همینطوری به آینده اش نگاه میکنه? یعنی ترجیح میده باور نکنه که :

آخره گاو بودن کباب شدنه   :

 



<   <<   31   32   33   34   35   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ