چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:
چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟
اما افسوس که هیچ کس نبود ...
همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...
آری با تو هستم ...!
با تویی که از کنارم گذشتی...
و حتی یک بار هم نپرسیدی،
چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!
همیشه سخت ترین جای کار اینه که ،تظاهر کنی هیچی نشده!
چی شد که تصمیم گرفتم تو این گرونی هزینه ی اشتباهاتمو پرداخت کنم ؟!
دقیقا 17 روز دیگه قراره بیاد
نمیشه عشقم زودتر بیای
آهنگه وبمو ببین
دلم تنگ شده برات
درسامو تند تند میخونم تا زودی بیای
ارشادم...
سیه پوش غم تو جان و تن شد
زداغت هر دلی غرق محن شد
بمیرم قاتلت شد همسر تو
غریبی توهم مثل حسن شد
زبیداد و جفای همسر تو
دل اهل ولا بیت الحزن شد
اگر چه سوختی از آتش زهر
کجا جسمت بدون پیرهن شد؟
اگر چه جسم پاکت روی بام است
ولیکن پیکرت آقا کفن شد
فدای آن امام تشنه کامی
که جسمش زخمی و عریان بدن شد
لیست کل یادداشت های این وبلاگ