[ و جابر پسر عبد اللّه انصارى را فرمود : ] جابر دنیا به چهار چیز برپاست : دانایى که دانش خود را به کار برد ، و نادانى که از آموختن سرباز نزند و بخشنده‏اى که در بخشش خود بخل نکند ، و درویشى که آخرت خویش را به دنیاى خود نفروشد . پس اگر دانشمند دانش خود را تباه سازد نادان به آموختن نپردازد ، و اگر توانگر در بخشش خویش بخل ورزد درویش آخرتش را به دنیا در بازد . جابر آن که نعمت خدا بر او بسیار بود نیاز مردمان بدو بسیار بود . پس هر که در آن نعمتها براى خدا کار کند خدا نعمتها را براى وى پایدار کند . و آن که آن را چنانکه واجب است به مصرف نرساند ، نعمت او را ببرد و نیست گرداند . [نهج البلاغه]
 

29.

چهارشنبه 92 مهر 10 , ساعت 12:29 عصر

همین موقع که من امشب باید برم همایش مشاوره ای ، آقای پدر باید ماشینش را بفروشد. شب چگونه بروم ؟ آژانس؟ تنها بروم؟

بعد یک ماه می خواهم غیر دکتر جایی بروم. :|

مهره های گردنم درد دارند. شاید وقتی شد بروم دکتر. مادر بزرگ به هوش آمده همه را هم می شناسد. امیدوارم زخمش زود جوش بخورد. تا اینجا که مقاومتش بی نظیر بوده.

آهای خانمی که با شصت و اندی سال سن ، با اون چشمای میشی ت دور و ور بابا بزرگ من می گردی... و دعا کردی مامانبزرگم حالش خوب نشه... پاش رو می خوری.

سر پیری و معرکه گیری؟؟؟ :|

دیشب اسپری نزدم... یادم رفت. امروز توی ریه هام صدای گیتار برقی می ده... (اینم عطسه) دیگه تکمیل شد . :|




چهارشنبه 92 مهر 10 , ساعت 11:57 صبح



فعالان صنعت بیمه دریافتند که شانس زنده
مانده در بیماری های خاص روز به روز در حال افزایش است. از همین رو، افرادی
که از بیماری سرطان رهایی یافتند نسبت به گذشته راحتتر می توانند بیمه عمر
خریداری کنند.






صنعت بیمه- شرکت های بیمه عمر در تلاش هستند تا شرایط بیمه عمر برای افراد مبتلا به سرطان را تغییر دهند




چهارشنبه 92 مهر 10 , ساعت 11:26 صبح


سلام  به دوستای گلم که درنبود من بازم به باغ زندگی من قدم گذاشتن....

خیلی دلم میخواست  این چند وقته که از دنیای مجازی دور بودم تغییرات اساسی در مطالب ومحتوای وبلاگم داشته باشم...بازم نظربدین تا باغمون در این برگ ریزان سرسبز بمونه............



چهارشنبه 92 مهر 10 , ساعت 10:55 صبح

 باز باران بی ترانه!

با تمنای فراوان می خورد بر سقف قلبم...

باز باران نرم نرمک می چکد از ناودان خانه ی ما...

من به پشت شیشه اے تنها و غمگین

می نگارم نامه اے را...

باز باران با صداے چک چک غم می خورد بر پشت شیشه...

می زند یکریزه بوسه قطره هاے خیس باران

روی اشک هاے گونه ے من...

باز عطر پاک نرگس،رقص بی همواره باد

نغمه ے شوق پرستوی مهاجر می سراید یک ترانه...

یادم آرد خاطرات کودکی را در کنار بـــرکه غـــم...

باز باران بی ترانه! با تمام بی کسی های شبانه...



aj

چهارشنبه 92 مهر 10 , ساعت 10:27 صبح



<   <<   61   62   63   64   65   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ